هوای خلوت شب در سرای من بودی
ترانه در شب بی انتهای من بودی
به طعم شربت عشق آرزوت می کردم
فراتر از خواهش، که دعای من بودی
میان گرمی بازوت، جا گرفتم زود
و عطر موی سیاه و رهای من بودی
تو را به جای خودم اشتباه می کردم
تو را که هر دفعه تیر خطای من بودی
چه روزها که نیامد یکی شود دلها
نگاه و اشک تو بودم، بهای من بودی
تو مثل من که نبودی، دروغ باشی و بد
تو کشته مرده ی این شعرهای من بودی
بگو مرا به هوای چه کس رها کردی؟
تو که خدای بزرگی برای من بودی!
دلیل هر چه که باشد، جداست از نقدیر
خلاصه کن و بگو بی وفای من بودی
تو هم برای خودت باز بی کسی، وقتی
میان گریه و باران، به جای من بودی..
آرزو حاجی خانی
18 بهمن 1402