آن جور که می خواستی، با زندگی سر می کنم
مغرور تر، دیوانه تر، هر روز محشر می کنم
از اینکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت
هر بار که منکر شدی، با عشق باور می کنم
امیّد داری که دوباره باغ، آبادت شود
گل_ بوسه می ریزی ولی از شرم پرپر می کنم
دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها
پس کوچه های عشق را از آسمان تر می کنم
امشب برای دیدنت، هر آرزویی کرده ام
این حال را با بودنت هم، باز بدتر می کنم
نامهربانی های تو هم ، باوفایی کردن است
تو بی وفایی کن که من شرط برابر می کنم
یک شب تو و یک شعر خوانی، بی قراری، چای داغ
من وعده ها را پشت هم در بیت آخر می کنم
آرزو حاجی خانی