بین من و بین تو و حرف علایق
بر سر دل، عشق شده، این همه لایق
باز غم خاطره ها بر لب دریاست
تنگ به آغوش و شب و بوسه و قایق
عشق من از سادگی ام، عین یقین است
اشک شده دلهره ای بر دل صادق
دست به سر کن هوست را گل نازم
سرد شد از فاصله ها داغ شقایق
ترس به خود راه نده شب که گذر کرد
از لب باران زده ی این گل عاشق
آرزو حاجی خانی
بی بازگرد
بین من و چشم تو و حرف علایق