22


بی خبر هستی و در گوشه ی زندان توأم
آن به تنگ آمده از حال پریشان توأم

داغ مجنون زده به طاق دل تنهایی م
دیگر از شهر، گریزان شده ویران توأم

رفتم از کوچه به کوچه، بی تو از سایه به سایه
دیدی از بی کسی ام باز در ایوان توأم

پنجره باز شد و منظره ی زیبایی ت...
پرده می زد که فقط عاشق باران توأم

چند سالی شده با عشق گلاویز شدم
باز هم  با دل آتش زده، خواهان توأم


آرزو حاجی خانی
بی بازگرد
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد