چوپانی ام، در دهکده ات، گله داری می کنم
با سوزهای نای نی، دل_بی قراری می کنم
هر دفعه گرگی می زند، سمت خراب آباد دل
از مهربانی هات، اما پاسداری می کنم
کشورگشایی های تو در سینه ام، بیداد کرد
تا هر کجا دل می کشی، پرهیزکاری می کنم
شرطی برای ماندنت، چیزی اگر داری بگو
تو بندگی کردی و من پروردگاری می کنم
آنقدر از چشمان تو، آلوده ام به عاشقی
حتی برای گفتنش هم شرمساری می کنم
آرزو حاجی خانی
بی بازگرد