16

که دنیا را از این بدتر نمی شد کرد
به درد آلوده و مضطر نمی شد کرد

عذاب ست این یا رحمت که می بارد
خدا را هم به دل باور نمی شد کرد

به جای آیه از لب، بوسه می ریزد
همه کس را که پیغمبر نمی شد کرد

به جام شوکران، شب را_غریبانه_
به طعم عشق، مرگ آور نمی شد کرد

چه حرفی از نگاهم خواند و یادش رفت
که درس عشق را از بر نمی شد کرد

فقط یکبار از چشمش غزل خواندم
پس از آن عاشقم دیگر نمی شد کرد

زده باران، نگاهش از خیالت خیس
فضا را مثل این محشر نمی شد کرد

شبی آنقدر با قهرش دلم را سوخت
همان قدری که با اخگر نمی شد کرد

به هر قیمت که رفتی باز سوزش ماند
چرا که عشق را کافر نمی شد کرد

کنارت هم هجوم بغض سنگین است
برایت گریه را آخر نمی شد کرد


آرزو حاجی خانی

بی بازگرد

۱۳dey۱۴۰۲

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد