13

تو و یک شهر و دل و خاطره‌ها و غمهاش
می کُشد قلب تو را دلهره های فرداش

تو و باران و...نفس های زنی تب کرده
چای داغ و هوسِ بوسه ی تو بر لبهاش

باغ زیبایی اشعار تو بر ایوان و...
نغمه های غزل ِعشق، درونِ رویاش

بدنت لرز گرفت ازمه پایانی شب
عرقی ریخته از وسوسه های زیباش

آخرین لحظه ی دیدار، رسیدن شرط است
مست باشی وسط غرق شدن در دریاش...


آرزو حاجی خانی
بی بازگرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد