1

مثل چوب الک دولک بودی، توی فکرم همیشه چرخیدی
من سرودم تمام قدت را، تو ولی توی عشق ترسیدی

مثل مردی همیشه بازنده، بی جهت جور می شدی با من
در قمار ترانه ای از عشق، بی جهت نیست توی تردیدی

مثل چوب الک دولک کم نیست...مثل تو که حصاری از دردی
مثل من چه؟ که باغی از شوقم، تا به حال از خودت نپرسیدی؟

رفته بودم به حس و حال خودت...آنقَدَر از خودم رها شدم و
ریختم هی به پات جانم را، من همانم که می پرستیدی

خواستی تکه تکه ام کن باز، زیر تیغ تمام نامردی ت
با تو تا هر کجاش می ماندم، عشق را از میانه پاشیدی

پشت هر عشق، چوب خود خواهی ست،توی این سگ _جهنم تقدیر
پا به پایت به صبح بیدارم... پا به پایم به عشق تابیدی؟

اولش عشق چون بهشت ابد...بعد از آن هم جهنمی شده ایم
از دلت هر کسی عزیزت بود، توبه کردی، اگر چه بوسیدی

شهر و فنجان و قهوه ی داغم، لهجه ام هم به تو نمی آمد
گریه کردم که عاشقم باشی، گریه کردم ولی تو خندیدی

روز مرگم رها بکن من را، توی قبری که خاطراتم بود
من جسد می شدم زمین باشم، تو ولی ابرِ من که باریدی..