زخمه ی ساز مرا سوز تر از پیش نکن
شورِ دلبستگی ام را به دلم ریش نکن
بوسه ها داغ تر از شهد خدایی شده اند
حال شیرین لبت را به لبم نیش نکن
آنکه از پیش، به جرات به سپاهت می تاخت
مات یک لحظه نگاه تو شده، کیش نکن
عشق تو خاطره ی شاه نشینی دارد
دم به دم دلهره ها را به دلم بیش نکن
این قَدَر سنگ همه، یکسره به سینه نزن
این قَدَر قوم من و طائفه و خویش نکن
هر کسی آمد و بین دلمان، حرف انداخت
تره ای خُرد به هر زهر بداندیش نکن