خواستم درد تو را، تا به ابد خوب کنم
هر چه از عشق، تو را می شکند خوب کنم
مانده ام در سفرت، آیه ی یأس ت نشوم
این دل تنگ تو را تا به چه حد خوب کنم؟
باز در بغض فرو خورده شریکم، اما
تا دلم مایه ی رنجش نشود، خوب کنم
با قدم های تو، بازار دلم می لرزد
با نگاه تو، مگر داد و ستد خوب کنم
عشق انداخت خودش را به میان، تا چه شود
استخاره به دلم، مثل تو بد_خوب کنم؟
وای اگر عشق تو ابراز شود، دنیا را
توی چشمان تو الله احد، خوب کنم
آرزو حاجی خانی
آن جور که می خواستی، با زندگی سر می کنم
مغرور تر، دیوانه تر، هر روز محشر می کنم
از اینکه با حال دل من، خوب تر می شد دلت
هر بار که منکر شدی، با عشق باور می کنم
امیّد داری که دوباره باغ، آبادت شود
گل_ بوسه می ریزی ولی از شرم پرپر می کنم
دلتنگی ام را در هوایت پرسه می زد ابرها
پس کوچه های عشق را از آسمان تر می کنم
امشب برای دیدنت، هر آرزویی کرده ام
این حال را با بودنت هم، باز بدتر می کنم
نامهربانی های تو هم ، باوفایی کردن است
تو بی وفایی کن که من شرط برابر می کنم
یک شب تو و یک شعر خوانی، بی قراری، چای داغ
من وعده ها را پشت هم در بیت آخر می کنم
آرزو حاجی خانی