باز کم مانده تو را عاشقِ مدهوش کنم
حس لبهای تو را خیس و غزل پوش کنم
در هوای شب مستانگی و شور آور
پیش پایت برسم گل بدهی بوش کنم
هر قدم توی خیابان بزنم، باران را...
هر چه را عشق تو آتش زده، خاموش کنم
اولش لحن سلامم به تو، آدابی داشت
عشق را کِی بلدم عین تو مخدوش کنم؟
پای عاشق شدنم، هر چه که مانده ست، بده
جرعه ای از لبه ی جام وفا نوش کنم
پیش چشم تو، اگر آهوی مستان باشد
خواب شیرین تو را حیف که خرگوش کنم
بین دین و دل و من، حرف زیاد است ولی،
عاشقی کن که تو را سخت فراموش کنم
یک شبه حال و هوای تو به هم می ریزد
من اگر حرف دلم را نشود گوش کنم
باز رفتیم و تو هم جرات ابراز نداری دیگر
باز گفتی که چه با این دلِ پر جوش کنم