37

جان کندن دریا به ساحل، دیدنی بود
هر بوسه از لبهای سرخش چیدنی بود

بعد از طلوع گرم، از طرز نگاهت
خورشید، پشت پلک تو، تابیدنی بود

افتاده ام در ماجرای حیله ات باز
اندازه ی دنیا لبت بوسیدنی بود

درسینه ام، عشق ِ جهنم_سوز داری
عشق تو چون آتشفشان جوشیدنی بود

با آن خیالات و دل و دیوانگی هات
هر شب شراب کهنه ات، نوشیدنی بود

آغوش من در دست تو اعجاز می شد
گرمای من در گرمی ات رقصیدنی بود

عشق از جهانِ چشم تو، آغاز می شد
حال مرا بی روی تو، پرسیدنی بود؟

در باغهایی که دلت را شعر خواندم
بر تختها، آرامشت خوابیدنی بود

در کوچه های غمزده، با سوز رفتی
هی چشمها، پشت سرت باریدنی بود

این عشق را صد سال دنبالت دویدم
عطر تو از پیراهنم بوئیدنی بود

دائم به تو دل می دهم به آن که رفته...
آنقدر عشقت، به دلم شوریدنی بود

انگار فصل آرزو با عشق، می ریخت
پاییز هم، با حس تو، روئیدنی بود...


آرزو حاجی خانی
بی بازگرد

نظرات 2 + ارسال نظر
آرزو پنج‌شنبه 24 اسفند 1402 ساعت 09:44

دائم به تو دل می دهم به آن که رفته...
آنقدر عشقت، به دلم نازیدنی بود
,,
قبلا اینطور بود

آرزو پنج‌شنبه 24 اسفند 1402 ساعت 09:43

با دامن کوتاه، دل از کوه می ریخت
یک زن میان صخره ها شوریدنی بود
...
قبلا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد