دوباره خلسه ی چشمان و قهوه ات بر میز
شبی که بوسه بریزد و شعر، شور انگیز...
دوباره یاد کسی با نگاه ویرانی ش
دوباره یاد کسی با نگاه مهر آمیز
رسیدنت به زمانی که عشق ریزان است
هوای عشق تو کردن به وقت هر پاییز
رسیدنت به چه ماند، بگویم ت خوش باد؟
اگر چه بازی دل بوده، آرزوی تو نیز...
هراس در دل من دیگر از جدایی نیست
چرا که آمدنی بوده بعدِ هر پرهیز
دوباره قسمت و دیدار گرم و آرامت
کنار هم بنشینیم و اشکها، یک ریز...